نمی دانم شما هم گاهی اینطور می شوید یا نه. اینکه یک حس کاملا متضاد توی وجودتان پیدا شود و گیجتان کند. مثلا برای دیدن کسی یا افتادن اتفاقی هم عجله داشته باشید و هم ترس از مواجهه با آن. یک ساعتی حس شوق بیاید توی وجودتان و برای بار چندم روزها را بشمارید و گاه دقیقه ها را. و ساعتی بعد درست برعکسش هیچ دوست نداشته باشید که زمان بگذرد و شما را نزدیک کند به خواسته ی یک ساعت قبلتان. خب آدم گیج می شود دیگر!! بالاخره این بنی آدم عجول کفور چه باید بکند با این آرزوهای ضد و نقیضش؟