ببخشيد شما؟

بني آدم جماعت با دغدغه هاش شناخته مي شه. مثلا اگه از يکي که دغدغه اش قبولي کنکوره بخواي که خودشو معرفي کنه مي گه که من يه پشت کنکوري بدبخت بيچاره هستم! يا اگه از يه دانشجوي سال آخر همين سوالو کني مي گه من يه دانشجوي جوياي کارِ آماده ازدواج مي باشم! مثلا اگه يه قهرمان ورزشي ما رفته باشه اون ور آبها! برا مسابقه اي چيزي و يکي که تو خيابون اونو نمي شناسه ازش بپرسه: "ببخشيد شما؟" مسلما ايشون نمي گه "من فلاني ام پسرِ حاج فلاني". مي گه "من يه ورزشکار ايروني ام". اونجا براش ورزشکار بودن و ايراني بودن يه دغدغه مهمه. يا اينکه اگه از خيلي هاي شما بپرسم "ببخشيد شما؟" مي گيد "من يه جوونم". يا مي گيد: "يه دانشجوي يه لا قبا!" يا "يه عشق اينترنت" و يا "يه خوره فيلم و موسيقي" يا نهايتا يه "تازه عروس" يا "تازه داماد"! و اگه از خيلي هاي ما بپرسن "ببخشيد شما؟" نهايتا حول و حوش دغدغه هامون دور مي زنيم و مي گيم: "يه مادر زيست شناس نويسنده!" ولي خدا وکيلي چند نفرو مي شناسين که وقتي ازش بپرسين : "ببخشيد شما؟" بدون تامل بگه:"من يه مسلمونِ شيعهِ جوونِ پر انگيزه و پروظيفه هستم!"
راستي! بزرگي مي گفت:ديني که دغدغه فکر نباشد، لغلغه زبان است.
اینجا مکان دغدغه های یک مادر است که هنوز خودش با کودکی اش اخت است و حتی گاهی کودک تر از کودکش عمل می کند.