تلفن هاي خسته كننده!: 

اگر مي خواهيد ميزان تسلط خود به يك زبان خارجي را بسنجيد آن را پشت تلفن امتحان كنيد!! وقتي كسي حرف مي زند كه او را نمي‌بينيد و از حركت دهان و حالت چهره و تكان دست ها خبري نيست، فهميدن سخت تر مي شود. و وقتي مجبور باشيد پاسخش را بدهيد بدون اشاره‌ي دست و امكان نوشتن و حالت چهره، فرايند پيچيده‌تر مي شود. به نظر شما ميزان تسلط من به زبان فرانسه در يك محيط خلوت، در حالت عادي و رو در ‌‌رو چقدر است؟ حال اگر در فروشگاه مشغول خريد روزانه باشم و سه بار متوالي سه شخصِ متفاوت از سه جاي جداگانه به من زنگ بزنند و اسمم را بگويند و اصرار داشته باشند كه حرفشان را بفهمم و كلي منتظر بمانند تا جوابشان را درست كنم و بدهم و عليرضا آويزان لباسم باشد كه "بده من هم حرف بزنم!" و  تازه قرار مصاحبه و ملاقات بگذارند و ساعت و تاريخ بفهمانند و اينها!! من بايد چه شكلي بشوم؟ جالب اينكه هرسه از سه موسسه زبان فرانسه‌ي جدا بودند و مي دانستند كه من براي ترم اول قرار است ثبت نام كنم! (شايد هم اين خودش يك نوع مصاحبه بود! چرا كه وقتي فردايش به يكي از آنها مراجعه كردم بدون مصاحبه گفت شما براي ترم 3 پذيرفته شده ايد!!)

هرچه بودند روي هم 15 دقيقه هم طول نكشيدند، ولي با احتساب ميزان "كيلوفشار" در دقيقه، روي مغزم به اندازه‌ي يك روز كاريِ سخت، خسته شدم. ادامه‌ي خريد را به بعد موكول كردم و آمدم خانه بخوابم!!

ثبت نام كردم:  

عاقبت پس از تلاش هاي فراوان و عرق ريختن هاي بسيار در اين زمستان سرد سوئيسي، كلاس فرانسه و مهدكودك را باهم ثبت نام كردم. آن هم از لطف خدا -و نه از بخت و اقبال-، در بهترين جايي كه دوست داشتم: "مركز زنان لوزان"

مركز زنان لوزان: 

جايي است در نزديكيِ خانه‌ي ما. يك نيم طبقه از يك آپارتمان بزرگ. با يك متصدي-منشيِ مهربان و باحوصله. جايي براي فعاليت هاي اجتماعيِ زنان. داراي مهدكودك رايگان براي شركت در كلاس هاي آنجا و انجام فعاليت هاي اجتماعي. زنان هدف هم بيش تر غيربومي ها هستند. درواقع يك نوع انكوباتور براي رشد مهارت هاي زندگي در لوزان، براي زنان تازه وارد. از كلاس فرانسه گرفته تا آشپزيِ سوئيسي! كلاس خانه داري تا آمادگيِ زايمان در سوئيس!

هفته‌اي يك روز هم گپ و گعده‌ي زنانه بدون بچه (بچه ها در مهد كودك همانجا نگه‌داري مي‌شوند) به همراه پخش فيلم و تبادل تجربيات و پرسش و پاسخ!!

 بعدها بيش‌تر از اين مكان خواهم نوشت.

پ.ن.: هرگونه شباهت مطلب فوق با تيزر تبليغاتي به شدت تكذيب شده و شايان ذكر است كه نامبرده جزئي از سفرنامه‌ي اينجانب مي‌باشد!

فضولي: 

هرچند ما به جز يك تِي آشپزخانه و چند تا لامپ كم مصرف گران چيزي نخريديم، ولي كسي اگر مي خواست مي‌توانست همه چيز خانه ا‌ي كه فقط اسكلت دارد را بخرد. از شومينه هاي ديواري آماده تا انواع ابزار لوله كشي و سيم كشي و باغباني و گچكاري و موزاييك كاري و غيره . هر كدام در رديف هاي دراز و با تنوع بالا ولي نه قيمتِ كم. محض ارضاي غريزه‌ي فضوليِ شما هم كه شده اسم فروشگاه عظيم المساحتش "OBI" بود.

اگر مي پرسيد "شما آنجا چه كار مي كرديد؟" به تيتر مراجعه كنيد!