توضيحات
جنگ تنبه تن:
رو به موتم. سرماخوردگي فقط اسمش ساده است. دكتر مي گويد ويروسي است. چارهي دارويي خاصي ندارد. بايد آنقدر بكشي تا تمام شود شايد هم تمام شوي! بايد اسم اين ويروس ها را بگذارند "ابوعبيد ثقفي"!! فكر كنم لقب "پيلافكن" بيش تر مناسب اين ويروس ها باشد تا پدر "مختار ثقفي"!
مهماني هاي افقي!
هرجا مي رويم رنگ و رو و حال و روز مرا كه مي بينند اول از همه با يك بالش و پتوي مسافرتي از من پذيرايي مي كنند! باقي مهماني را به صورت افقي مي گذرانم!
احساس كردم باقي ماجرا ربطي به سفرنامه و سوئيس و اينها نداشته باشد!
از تعداد نظراتتان هم معلوم است كه ايران بودن من براي كسي جذابيت ندارد. (الا خودم و مامانم!!!)
نگران نباشيد! چند روز ديگر بر مي گردم همانجا كه بودم.
آن وقت باقي سفرنامه را مي توانيد تازه به تازه بخوانيد.
قول مي دهم زود به زود با خبرتان كنم.
وعده ي ما از شنبه همينجا با ادامه ي سفرنامه.
اینجا مکان دغدغه های یک مادر است که هنوز خودش با کودکی اش اخت است و حتی گاهی کودک تر از کودکش عمل می کند.