ابو حمزه جوان! (6)
اي خدا! مگه تا حالا کسي ديده که تو بر خلاف خوش بيني ما باشي و يا اميد و آرزوهاي مارو نااميد کني؟ هرگز نشده. اي کريم. و هرگز گمان و انتظار ما از تو اينطور نبوده.
خداجون! آرزوي دراز داريم و اميد بزرگ. گوش به حرفت نداديم و حالا از تو مي خوايم درحاليکه اميدواريم گناهامونو بپوشوني و دعاهامونو مستجاب کني. پس اميدمونو نااميد نکن.
اي سرپرست ما! خودمون مي دونيم که کارامون مستحق چه پاداشي اند ولي اينم مي دونيم که تو به ما بي توجهي نمي کني. که اگه ما مستحق لطف و رحمتت نيستيم تو با بزرگي فضائلت اهل بخشيدنِ به ما و همه گنهکارايي. پس منت سر ما بذار و اون کارو بکن که اهلشي. و اي زيادبخشنده! به ما ببخش که سخت محتاج جايزه هاي تو هستيم.
با نور تو راهو پيدا کرديم و با خوبي تو بي نياز شديم و با نعمتاي تو صبحمونو شب کرديم. گناهامون جلوته. آمرزشتو مي خوايم خدا جون و به درگاهت توبه مي کنيم. با نعمتتات عشقتو نثارمون مي کني و ما با گناهامون با تو جنگ مي کنيم. خوبي تو هميشه داره به سمت ما پايين مي ياد و بدي ما همواره داره به سمت تو بالا ميره. تا بوده و هست فرشته اي اعمال بد از طرف ما به تو آورده ولي هيچ کدوم مانع اين نشده که تو ما رو غرق نعمتات نکني و مهربونيتو از ما دريغ کني.
اینجا مکان دغدغه های یک مادر است که هنوز خودش با کودکی اش اخت است و حتی گاهی کودک تر از کودکش عمل می کند.