سفرنامه بيات - قسمت سوم
زبان نفهم هاي حق به جانب:
از صبح سه جاي مختلف رفته ام براي سه كار مختلف. يكي براي گرفتن كارت اتوبوس و مترو، يكي براي تصحيح اطلاعات اقامت (كه مسلما فقط افراد خارجي به آنجا مراجعه مي كنند.) و يكي براي پرسيدن شرايط ثبتنام مهدكودك دولتي. هيچ كدام انگليسي بلد نبودند. حتي چند دفعه مي خواستند مرا به خاطر فرانسه بلد نبودن درسته قورت دهند.
يك حرف هايي تند تند مي زدند و وقتي مي گفتم متوجه نمي شوم، عصباني مي شدند!
يك حرفهايي شمرده شمرده مي زدم و وقتي ميگفتند متوجه نميشويم عصباني ميشدم!
پ.ن.: به نظرتان جالب نيست كه كارت يك ماهه استفاده از اتوبوس و مترو 60 فرانك است و كارت استفاده ي دو هفته اي 54 فرانك؟!!
دلتنگي
همه جاي دنيا غروب جمعه ها با همه ي ساعت هاي هفته فرق دارد. سنگيني دارد. حتي اگر تعطيل نباشد و يادت هم نباشد كه اين عصر سنگين عصر يك جمعه است.
پ.ن.: يك قابلمهي بزرگ عدس پلو پخته ام. نمي دانم چرا اين قدر زياد شد. ولي كاش مهمان بيايد!
پيشرفت
جديدا هرچه صندوقدارها مي گويند از قيمت و پرسيدن اينكه كارت بانكي مي كشيد يا نقد حساب مي كنيد و اينكه كيسه مي خواهيد يا نه و ... را كامل مي فهمم. همين هم غنيمت است!
دردسر والدين
اينكه دو نفر و نصفي آدم با داشتن دو تا لپتاپ باز هم دچار كمبود لپتاپ باشند، مويد اين نكته است كه ميتوان در آينده ي نزديك اين جمله را روي شيشهي مغازه ها ديد:
"موبايل و لپتاپ ضد حساسيت با رنگ ثابت مخصوص نوزاد موجود است."
واقعيتِ يك سايت شيك و پيك:
سايتش دل آدم را غنج ميبُرد. پر از عكس هاي يك محيط تميز و شيك و مجهز. عكس هاي بچههاي خوش قيافه با اسباب بازي هاي قشنگ. كلي تعريف از كلاسهاي انگليسي و مهارت و بازي و غيره.
دور بود. با زحمت زياد پيدايش كرديم.
و آنچه ديديم جاي كوچكي بود درهم برهم و شلوغ و كثيف. از مهدِ درپيتِ سر خيابان تهران ما كوچكتر و صد البته كثيف تر، و نكتهي غيرقابل اغماضش حضور سگ پشمالوي بزرگ صاحب مهد بين ميزصندليها و اسباب بازيهاي بچه ها.
و جالبترين قسمتش شهريهي نجومي اش كه صاحب مهد فرمش را همراه فيش بانكي ضميمهاش تحويلمان داد.
اين مهدهاي خصوصي همه چيزشان از مهدهاي دولتي كمتر باشد، مسلما اعتماد به نفسشان بيشتر است!!
اینجا مکان دغدغه های یک مادر است که هنوز خودش با کودکی اش اخت است و حتی گاهی کودک تر از کودکش عمل می کند.