ابوحمزه ي جوان! (4)
اي خدا! با رازداري ات بزرگم کن و به آبروي خودت از توبيخ من بگذر
اگه همين امروز يکي غير از تو از گناهم مطلع مي شد، انجامش نمي دادم و اگه مي دونستم که همين الان مجازاتم مي کني اون کارو نمي کردم، خدا نه به خاطر اين که تو ناظر خوبي نيستي و يا آگاهي ات از کارهاي من کمه، بلکه برا اين که تو بهترينِ راز نگهدارها و عادل ترينِ حاکم ها و بزرگترينِ بزرگها، مخفي کننده عيب ها، بخشنده گناها و آگاهِ از رازها هستي. با بزرگي ات گناهو مي پوشوني و با صبرت مجازاتشو عقب مي اندازي.
پس ممنونم از صبرت در حاليکه که گناهمو مي دونستي و ممنون از گذشتت در حاليکه قدرت مجازاتشو داشتي. همين صبرته که به من جرئت نافرماني مي ده و همين رازداري ته که منو دعوتم مي کنه که در محضرت کم حيايي کنم و همين دونستن وسعت رحمتت و بزرگي گذشتت، منو تشويق مي کنه تا از خط قرمزات بگذرم.
اي صبور! اي با کرم! اي زنده و اي استوار! اي بخشنده گناه! اي قبول کننده توبه! اي بزرگنعمت و اي قديماحسان!
کجاست رازداري قشنگت؟ کجاست گذشتِ بزرگت؟ کجاست فرج نزديکت؟ کجاست فريادرس سريعت؟ کجاست رحمت وسيعت؟ کجاست هديه هاي مبارکت؟ کجاست بخشش هاي دلچسبت؟ کجاست جايزه هاي چشمگيرت؟ کجاست نيکي بزرگت؟ کجاست نعمت فراوانت؟ کجاست احسان با سابقه ات؟ کجاست کرمت اي کريم؟ با اونا منو دربر بگير و به رحمتت منو نجاتم بده.
اینجا مکان دغدغه های یک مادر است که هنوز خودش با کودکی اش اخت است و حتی گاهی کودک تر از کودکش عمل می کند.