هواپيما که بلند مي شود، سنگين مي شوي. انگار چيزي تو را درون صندلي فشار دهد، انگار که نخواهي از جايت کنده شوي به زور ببرندت. همان حسي که در آسانسور داري، مقاومت در برابر بالا رفتن. هميشه بدم مي آمده از اين اينرسي هاي بي خود. بي خودي فکر مي کنيم که در هر مسيري که هستيم و به هر کاري که مشغوليم، کارمان و راهمان درست است. به هر عامل تغيير دهنده اي اخم مي کنيم و اينرسي تحويلش مي دهيم. حتي اگر آسانسور باشد و هواپيما. حتي اگر بخواهد بالا ببردمان و از زمين بکندمان. بي خود نيست که بشر از ابتداي تاريخ هر پيامبر و آسانسوري که آمده گفته: ما از قديم هماني بوده ايم که الان هستيم و پدر و پدربزرگمان همه همين کاره بوده اند و عوض بشو هم نيستيم. همه چيزش زير سر اين اينرسي هاي بي خود است. کاش گاهي دست از سر اين مقاومت هاي الکي مان برداريم. آن وقت مي بينيم که رمضان هم آسانسور قابلي است.